ارزیابی زوایای پیچیده دیپلماسی از راه دور در گفتوگو با جاوید قربان اوغلو کارشناس مسائل سیاسی ایران
بازگشت گروهی آزادگان حاصل دیپلماسی گفتوگو
اسماعیل علوی
دبیر گروه پایداری
پس از پذیرش قطعنامه 598 سازمان ملل از سوی جمهوری اسلامی ایران و توقف جنگ، چندین دور مذاکره میان ایران و عراق پیرامون اجرای بندهای قطعنامه با نظارت سازمان ملل و شخص دبیرکل درشهرهای ژنو و نیویورک انجام گرفت اما نتیجهای دربرنداشت؛ تا آنجا که در سوم اردیبهشت ١٣۶٨ در آخرین دور مذاکرات، دبیر کل سازمان ملل توقف و شکست مذاکرات را اعلام نمود. صدام در ١۵ دی ماه ١٣۶٨ طی پیامی طرح صلح تازهای را به ایران ارائه کرد اما از آنجایی که تأمینکننده منافع کشورمان نبود از سوی مسئولان رد شد. در آستانه تهاجم ارتش عراق به کویت واشغال این کشور، بار دیگر صدام بهمنظور بازگرداندن تعداد قابل توجهی از نیروهایش که در اسارت ایران بودند و همچنین آسودگی خیال از مرزهای شرقی خود تلاش تازهای را درقالب نامهنگاری به مسئولان کشورمان آغاز کرد و ابتدا سعی کرد از موضع طلبکارانه ضمن کسب امتیازهایی از ایران به اهداف خود در تهاجم به کویت نیز نائل آید. اما هوشمندی مسئولان عالیرتبه کشور ورق را برگرداند و با تدبیر و بکارگیری شیوهای مؤثر پیروزی دیگری این بار در عرصه دیپلماسی بهدست آمد که دستاوردهای بسیاری را بههمراه داشت که از جمله آنها آزادی و بازگشت 48 هزار آزاده سربلند ظرف یک ماه بود. پیرامون مراحل و چگونگی این موفقیت بزرگ که به دیپلماسی نامهنگاری شهرت یافته گفتوگویی را از راه دور با آقای دکتر جاوید قربان اوغلو از فعالین عرصه سیاست خارجی واستاد دانشگاه انجام دادهایم که فرازهای مهم آن از پی میآید.
در موضوع نامه نگاری صدام با مسئولان کشور، باوجود آنکه اولین نامه را صدام حسین رئیس جمهوری عراق خطاب به مقامات عالیرتبه کشورمان نوشت، اما در ادامه این مسئولان ما بودند که ابتکار عمل را در دست گرفته و کار را پیش بردند. آیا این به دیپلماسی ما باز میگردد یا به نخبگی فردی؟
من فکر میکنم در یک جمعبندی بشود گفت هر دو مورد صحیح است. اما یکی از این دو میتواند برجستهتر باشد. صدام در یک مقطعی بنا به دلایلی در ۵ اردیبهشت سال ۶۹ شروع میکند به نامه نگاری با مسئولان عالیرتبه کشورمان. بار اولی که نامه میفرستد، مخاطبانش رهبر انقلاب و آیتالله هاشمی رفسنجانی اند. نامه توسط فرستادهای که نه عراقی، بلکه فلسطینی است همراه با یادداشتی از یاسرعرفات به دست مسئولان میرسد. این نامه نگاریها نهایتاً اواخر مرداد همان سال منجر به دو تحول مهم شد که یکی آزادی اغلب اسرای دو کشور و دیگری پذیرش معاهده 1975 الجزایر وتأیید صحت آن از سوی دولت عراق بود. این درشرایطی اتفاق افتاد که جنگ و تهاجم عراق برای نادیده گرفتن این معاهده بینالمللی بود، اما چگونه چنین چیزی رقم زده شد؟! اولاً تصمیم درمورد اینکه آیا به نامهها پاسخ داده شود یا داده نشود، یا چطور پاسخ داده شود، در شورای امنیت ملی بحث و تصمیمگیری میشد، دراین میان یک روال بوروکراتیک وجود داشت که بهطور طبیعی مراحل خود را طی میکرد. اما یک روال بالاتر از بوروکراتیک هم بود که سیاست ورزی میکرد و طی آن یک تصمیم عملیاتی میشد. عملیات گروه رجوی بعد از پذیرش قطعنامه که باعملیات مرصاد پاسخ داده شد، بدبینی و یک جو بسیار سنگینی علیه رژیم بعث عراق وشخص صدام حسین در درون جامعه ایجاد کرد. تحت تأثیر این جو بعضی نیزبا هرگونه مذاکرهای با صدام مخالف بودند. این افراد حتی مخالف مبادله نامه ویا هرگونه مراوده و ارتباطی با صدام حسین بودند. اگر یادتان باشد مرحوم آیتالله هاشمی در کنفرانس سنگال مذاکرهای با امیرعبدالله که آن زمان شاهزاده عبدالله بود انجام داد که منجر به عادی شدن روابط برای مدتی شد. بنابراین در پاسخ سؤال شما بایستی بگویم، درعین آنکه بوروکراسی در تصمیمگیری مؤثر بود اما نقشی بیش از 20درصد نداشت و آیتالله هاشمی رفسنجانی در تصمیمگیریها در ارتباط با دیپلماسی از راه دور با صدام حسین داشت.
نکات قابل تأمل در نامههای صدام و پاسخهای مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی هر یک به طور مجزا چه بود؟
درمجموع صدام حسین شش نامه ارسال کرد که خطاب نامههای اول، دوم وسوم رهبر انقلاب و آقای هاشمی توأمان بودند. ولی همه نامهها را آقای هاشمی جواب میداد. آقای هاشمی پاسخ نامههای اول و دوم را نوشت اما به این روال ادامه نداد ونامه سوم وچهارم صدام حسین را بی جواب گذاشت. اما با تغییر لحن نامههای پنجم وششم پاسخ آنها را داد. برای تحلیل محتوای نامهها اگر بخواهیم به ویژگیهای مهم آنها اشاره کنیم باید بگویم نامه اول صدام که توسط یک فرستاده فلسطینی ارسال شده بود، سعی شده بود هم زبان تلطیف به کار گرفته شود، هم زبان تهدید. تلطیف از این جهت که رئیس جمهوری کشوری همانند عراق که ۸ سال با ما جنگیده بود، ابتکار عمل به خرج داده و نامهای فرستاده بود. اما ازآن جهت تهدید بود که در نامه اول تصریح شده بود که اگر ما نتوانیم مسائلمان را حل و فصل کنیم و به توافق نرسیم، دوباره جنگ آغاز میشود که دراین بیان تهدید وجود داشت. لازم به یادآوری است که آن زمان ما درشرایط نه جنگ، نه صلح به سر میبردیم و قسمتهایی از اراضی کشورمان هنوز در اشغال عراق باقی مانده بود. دراین میان مذاکرات اولیه با میانجیگری دبیر کل وقت سازمان ملل، آقای خاویرپرز دکوئیار، هم راه به جایی نبرده وتوفیقی به دست نیاورده بود. ازاین رو شکست مذاکرات اعلام و به تفاهمنامهای بین ایران و عراق منجر نشده بود. درآن شرایط ما در موضعی نبودیم که بخواهیم حمله کنیم، چون قطعنامه را پذیرفته بودیم و برای بازپسگیری سرزمینهای باقی مانده دراشغال راهکار نظامی وجود نداشت. از همه اینها مهمترعزیزان آزاده ما که هم خود وهم خانوادههایشان در رنج بودند و بایستی هرچه زودتر از اردوگاههای عراق به آغوش میهن و خانواده بازمیگشتند. این بود که مدیریت موضوع واستمرار دیپلماسی از راه دور در عین تحمیل اقتدار و صلابت جمهوری اسلامی به طرف عراقی باید ادامه مییافت. همچنین بایستی مراقبت میشد صدام به موضع منفی نیفتاده و از ادامه نامهنگاریها منصرف نشود. عراق در آستانه حمله به کویت به اسیرانش که در ایران بودند و تعداد آنان نیز قابل توجه بود احتیاج داشت در عین حال در وضعیتی قرار داشت که نیازمند آسودگی خیال ازجانب مرزهای شرقی خود میبود. با وجود این، زبان تلطیف و تهدید را توأمان برگزیده بود. زمان آغاز نامه نگاریهای صدام، اشغال کویت هنوزطرحی در ذهن وی بود و داشت برایش برنامهریزی میکرد. جالب اینکه در نامه اول عجله صدام حسین برای حل وفصل مسائلش با ایران کاملاً مشخص است. وی در این نامه به رهبر انقلاب و آقای هاشمی پیشنهاد میکند که بیایید مسائل را به یکباره و یکجا حل کنیم و ظرف دو هفته آینده تمام اسرای دوطرف آزاد شوند و باقی مسائل را حل کنیم. همچنین چون آن ایام همزمان با ماه مبارک رمضان بود پیشنهاد میکند که دو روز بعد از عید فطر در مکه مکرمه رهبران ایران وعراق با یکدیگر ملاقات وبه حل مسائل بپردازند. آقای هاشمی در پاسخی که به این نامه میدهد هرگونه مذاکره با رهبری را رد کرده و میگوید که رهبری در هیچ مذاکره و هیچ جایی شرکت نخواهد کرد و من به نمایندگی از طرف ایشان صحبت میکنم. من نماینده و اختیارات کامل ازطرف ایشان دارم. صدام میدانست که اشغال کویت بدون عقوبت نخواهد بود از اینرو در نامه آخر تقریباً تمام خواستههای ایران را میپذیرد که مهمترین آنها معاهده 1975 الجزایر است.
در ارزیابی دیپلماسی راه دور یا دیپلماسی مکاتبهای که بین آیتالله رفسنجانی و رییس جمهوری عراق پیش آمد، آقای هاشمی ظرافت، زیرکی و ذکاوت بسیاری به کار برد ومذاکرات را به گونهای هدایت کرد که دستاوردهای بزرگی نصیب کشورمان شد که از همه مهمتر بازگشت 48 هزار آزاده اسیر از اردوگاهها و زندانهای عراق بودند که صحنههای بدیعی در بازگشت به وجود آوردند. برخی امتیازاتی که در این مقطع نصیب کشورمان شد از بعضی دستاوردها در زمان جنگ بزرگتر بود و صدام حسین علیرغم میل خودش بهدلیل بلند پروازیها و جاه طلبیهایش به آنها تن داد. این درحالی بود که برخی با این شیوه مخالفت کرده وبا طرح این موضوع که صدام برادران ما را کشته و دستش به خون هموطنان ما آلوده است با هرگونه مراوده و مکاتبهای با صدام مخالف بودند واز وی با عنوان جنایتکار یاد میکردند. اما آقای هاشمی با پیش بردن دیپلماسی مکاتبهای و دیپلماسی راه دورامتیازات بسیاری از دشمن میگیرد که مهمترین آنها بازگشت آزادگان سرفراز است.
آیا میتوانیم از این مقطع بهعنوان دورهای خاص یاد کنیم که در روندهای معمول کمترپیش میآید؟
بهنظر من هریک از وقایع تاریخی درسی می آموزند و برای مسئولان آن کشورها الگو و راهنمایی برای عبور از بحران محسوب میشوند. اینطور نیست که یک واقعهای رقم بخورد وتمام شود برود، نه! من براین باورم که اگرعقلانیتی در رأس این کار نبود این کار به نتیجه نمیرسید. فراموش نکنیم که یک سال قبل از پذیرش قطعنامه کسی جرأت نمیکرد در ارتباط با قطعنامه کلامی برزبان آورد. به یاد دارم افرادی را که قطعنامه 598 را ترکمانچای تلقی میکردند واگر کاریزمای امام(ره) نبود پذیرش قطعنامه مشکل بود. نظام این تصمیم را به اتکای نفوذ معنوی امام خمینی(ره) گرفت واین نفوذ امام بود که بسیاری را به تبعیت واداشت. اگر شخصیت امام از تصمیم پذیرش قطعنامه حمایت نمیکرد معلوم نبود در ادامه نیز جو جامعه اجازه دهد که مذاکرهای انجام شود. بنا براین نمیتوان گفت واقعهای تاریخی دریک زمانی اتفاق افتاده و دیگر تاریخ مصرف آن به پایان رسیده و اقتضای شرایط آن دوره بوده است بلکه برعکس درسهای زیادی برای ما در بردارد. اولین درس آن این است که میشود با دشمن مکاتبه کرد. این مکاتبات دستاوردهایی برای ما داشت. اولاً چند هزار از اسرای ما آزاد شدند. این برای مردم ما بسیار مهم بود.همچنین ما توانستیم قرارداد 1975 الجزایررا که عراق بهدلیل تحمیلی دانستن آن با ما جنگید، تثبیت کنیم. در ابتدای جنگ صدام میگفت من این معاهده بینالمللی را قبول ندارم ولی در این مقطع آن را پذیرفت این دستاورد کمی نبود که نصیب ما شد. یکی از دستاوردهای بزرگ تاریخ ایران نه حتی جمهوری اسلامی، پذیرش مجدد وتثبیت معاهده 1975 الجزایراز سوی عراق است. در این معاهده صدام وادار به تن دادن به سندی شد که از زمان قاجار مورد اختلاف مرزی بود. الان هم با وجود تثبیت این معاهده رهبران عراق روی خوشی به این معاهده نشان نمیدهند. هنوز هم این معاهده در عراق مورد نقد قرار دارد. بنابراین نشان داده شد که دیپلماسی میتواند راه حلی بیابد و با به کارگیری دیپلماسی میتوان به پیروزیهای بزرگ دست یافت. اگر در سالهای اولیه جنگ ایستادیم و جنگیدیم آنجا برای این بود که باید از خودمان دفاع میکردیم. آنجا ما نمیجنگیدیم بلکه دفاع میکردیم. دیپلماسی هم ادامه همان دفاع مقدس و شرافتمندانه که میتواند در راستای تأمین صلح عزتمند و حفظ تمامیت ارضی و آرامش و آسایش عمومی وارد میدان شده و در صورت نیاز به گفتوگو نیز مبادرت کند. در این مکاتبات این مهم به وضوح نشان داده شد و به نظر من یکی از دستاوردهای بزرگ دیپلماسی نامه و یا از راه دور بود.
چرا دراین مقطع موضوع تعیین متجاوز وهمچنین غرامت ایران در جنگ تحمیلی مطرح نشد؟
هریک از دو کشور بهدنبال هدفی خاص بودند که حاصل آن برای هردو طرف بیرون آمدن از بنبست بود، چرا که پیش از آغاز این مکاتبات، مذاکرات قطعنامه 598 به بنبست برخورده بود. خروج از آن وضعیت نیز درنتیجه نرمشهایی بود که طرفین با انگیزه تأمین هدفی بزرگتراز خود نشان دادند. در ابتدا صدام حسین در نامههایش اصرار داشت که مذاکرات زیر نظر سازمان ملل نباشد. برعکس آقای هاشمی اصرار داشت که هرگونه مذاکرهای باید در چارجوب قطعنامه 598 و زیر نظر رئیس سازمان ملل انجام پذیرد. در نهایت صدام حسین نظر ایران را پذیرفت که این خود دستاورد دیگری در این مقطع بود. موضوع دیگر بند 8 قطعنامه بود که مربوط به پرداخت غرامت است که طرح آن در این مرحله میتوانست به اصل مذاکرات از راه دور لطمه زده، مکاتبات را متوقف واجرای قطعنامه را همچنان در بنبست نگه دارد. بنابراین مطرح شدنش در آن مقطع موضوعیت نداشت. کما اینکه در ادامه نامه نگاریها معلوم شد تصمیم درستی بوده ودستاورد بزرگی همچون تثبیت قرارداد 1975 الجزایر را به همراه داشته است. در آن مرحله قبل از هرچیزی مهم این بود که صدام درچارچوب قطعنامه 598 پای میز مذاکره بیاید ومطالبات ایران در چارچوب قطعنامه 598 پیگیری شود. معلوم بود در پی آن به خودی خود نوبت به موضوع تعیین متجاوز و تعیین غرامت هم میرسید. علت اینکه ایران در این مقطع بر این موارد پافشاری نکرد این بود که میدانست طرح خام این موارد میتواند مذاکرات را متوقف کند. بنا براین با یک استراتژی کاملاً سنجیده مذاکرات را پیش برد و هدف را در درجه اول آزادی اسرای ایرانی قرار داده و در مرحله بعد وادار کردن طرف عراقی به پذیرش معاهده 1975 بود. اگر چنانچه آقای هاشمی وارد فازی میشد که صدام را عصبانی میکرد، احتمال پیشرفت مذاکرات و نائل آمدن به موفقیت بسیار کم و طرح تعیین متجاوز وغرامت نیز نتیجهای در برنداشت. شاید به این دلیل بود که در این مذاکرات موضوع غرامت مطرح نشد تا ابتداعهدنامه 1975 تثبیت شده وآنگاه درچارچوب قطعنامه 598 و زیر نظررئیس سازمان ملل درمراحل بعد سایر مطالبات ایران مطرح وپیگیری میشد.
مرجان قندی
خبرنگار
مرداد ماه سال ۶۹ بود و آزادگان پس از سالها اسارت در زندانهای رژیم بعث صدام با ورود به کشور به جمع خانوادههای خود میپیوستند. آزادگان از چند نقطه مرزی با تشریفات وارد کشور شدند. از چهره هر کدامشان میشد فهمید که هنوز شک داشتند که آزادی شان جدی است یا نه؟ اغلب، نخستین واکنش آنان بوسه بر خاک میهن و اشک شوق بود. اما بجز اینها صحنههای عجیب و زیبا در آن روزها کم نبود. خیلی از این صحنهها توسط دوربین عکاسان جاودانه شد. «اسماعیل داوری» و «کمالالدین شاهرخ» از عکاسان نامآور دوران دفاع مقدس و از جمله هنرمندانی بودند که موفق به تصویرگری از ورود آزادگان سرفراز به وطن بودند از عکسها و خاطراتشان از ورود آزادگان به ایران میگویند.
بازگشت باشکوه پس از 18 سال مقاومت
اسماعیل داوری
درباره آزادگان خیلی صحبت برای گفتن و خیلی هم عکس برای دیدن وجود دارد. اما من میخواهم از عکس و اتفاقی بگویم که شاید کمتر به آن پرداخته شده باشد. با توجه به سازمانی که من در آنجا کار میکردم تا قبل از 26 مرداد سال 69 که آزادی گروهی اسرا انجام شد، بارها بهعنوان عکاس در مراسم تبادل اسرا حاضر بودم. در آن تبادلها و تبادلهایی که بعد از 26 مرداد 69 انجام شد چون تعداد آزادهها کم بود کمتر عکسهایی از آنها، منتشر و دیده شده است. نکتهای که باید به آن اشاره کنم این است که ما سالهاست ۳۱ شهریور را روز آغاز جنگ تحمیلی و حمله عراق میدانیم در حالی که این جنگ تقریباً از اردیبهشت ۵۹ در مرزها شروع شده بود. متأسفانه دشمنی که در آن چند سال ما با آن نبرد داشتیم از انسانیت و انصاف بسیار فاصله داشت. عراق میبایست برابر قوانین نگهداری اسرا اسامی تمامی اسرا را ثبت میکرد و به اطلاع کشور مقابل میرساند اما متأسفانه صدام این کار را نکرد و اسامی تعداد زیادی از اسرا را نه به اطلاع صلیب سرخ، نه کشور مقابل و نه به اطلاع خانواده هایشان میرساند. خانوادههایی که بشدت نگران بودند و استرس داشتند و نمیدانستند که فرزند، همسر یا پدرشان که مدتی از او خبری نشده در جبهه شهید شده یا به اسارت درآمده است. وقتی تبادل اسرا بهصورت گروهی شروع شد، اکثر خانوادهها با عکسی از عزیزانشان در کنار مسیر اتوبوسها با شوق و شعف و گریه و استرس میایستادند و عکسها را به آزادهها نشان میدادند که این عزیز ما را شما ندیدهاید؟ همه، عکس و فیلمهایی از این صحنهها دیدهایم که خانوادههای منتظر با التماس دور اتوبوسها میچرخیدند و از اسرا میخواستند تا خبری از عزیزانشان بدهند. در این میان میخواهم اشاره کنم به اسیری که کمتر راجع به او صحبت شده است. آزاده شهید حسین لشکری که در ۲۷ شهریور سال ۵۹ هنگام مأموریت شناسایی، عراق هواپیمایش را مورد اصابت قرار داد و او را اسیر کرد. بعد از دستگیری تا سالها هیچکس از اسارتش خبر نداشت، چون در سلول انفرادی بود. بدون اینکه اسمش جایی ثبت شود و کسی آگاهی از زنده بودنش داشته باشد. 26 مرداد 69 وقتی آزادسازی گروهی از اسرا اتفاق افتاد بازهم او را رها نکردند و او تا هفدهم فروردین سال ۷۷ همچنان اسیر بعثیها بود. شهید لشکری اسیری بود که بهعلت رشادت و پایمردی اش بهعنوان اسطوره مقاومت شناخته شد و با مقاومت 18 ساله دولت عراق را به زانو درآورد. آنها هیچ وقت نتوانستند از طریق او به خواستهشان برسند. آنها دنبال این بودند که ایران را آغازگر جنگ عنوان کنند اما ناکام ماندند. در سال 77 حسین لشکری با یک احترام خاص نظامی، در حضور مأموران رسمی صلیبسرخ به دولت ما تحویل داده شد ومن خوشحالم که توانستم با دوربینم این لحظات را ثبت کنم. حسین لشکری بهخاطر 70 درصد جانبازی و جراحت زمان جنگ روز نوزدهم مرداد ماه سال 88 شهید و در بهشت زهرا(س) به خاک سپرده شد.
پایان انتظار در نقطه صفر مرزی
کمالالدین شاهرخ
یکی از روزهای به یادماندنی، فراموش نشدنی و تاریخی برای مردم ما بعد از 8 سال دفاع مقدس، روز ۲۶ مردادماه ۱۳۶۹ سالروز ورود آزادگان به میهن اسلامی است. هرچند که جای خالی امام راحل، بهوضوح دیده میشد. آن روزها مرز خسروی و شهرهای منتهی به منطقه مرزی خصوصاً شهر کرمانشاه شاهد حضور اغلب مردم جهت استقبال از شیرمردانی بود که سالها در اسارت دشمن بعثی قرار داشتند. در آن ایام که عراقیها در آن سوی مرز خسروی مستقر بودند و کار تبادل در مرز خسروی ایران و منذریه عراق انجام میشد و نیروهای صلیب سرخ و هلال احمر ما بین نقطه صفر مرزی کار تبادل اسرا را انجام میدادند، اسیران عراقی بعد از شمارش با اتوبوس به داخل عراق منتقل و همان وسیله در برگشت آزادگان ما را به ایران منتقل میکرد. زمانی که آزادگان قدم به خاک ایران اسلامی میگذاشتند بعد از به جای آوردن سجده شکر، بدون استثنا اولین سؤال آنها از ما بهعنوان خبرنگار این بود از امام چه خبر؟ من بهعنوان عکاس دفاع مقدس که سالها در کنار رزمندگان به ثبت تصاویر رشادتهای آنها میپرداختم به همراه چند نفر از دوستان همکار برای ثبت لحظه ورود آزادگان از تهران به سمت مرز خسروی حرکت کردیم. صبح روزی که قرار بود تبادل انجام گیرد پس از چند ساعت وقفه در تبادل اسرا انتظار به سر رسید و اولین اتوبوس حامل این عزیزان وارد نقطه صفر مرزی شد. آزادگانی که سراز پا نمیشناختند و پس از جابهجایی از اتوبوس اغلب آنها در خاک میهن عزیزمان سجده شکر بجا میآوردند و جالب اینکه از ما درخواست عکس حضرت امام و پرچم مقدس جمهوری اسلامی را داشتند و از این فرصت دوباره برگشت به میهن اسلامی اشک شوق میریختند. ساعتها این تبادل صورت گرفت و ما شاهد این شوق وصفناپذیر بودیم. در مسیر که به همراه آنها بهسمت فرودگاه کرمانشاه حرکت میکردیم مردم را میدیدیم که با اشتیاق فراوان ساعتها در کنار جاده منتظر دیدن این عزیزان بودند. در برخی مسیرها جاده بواسطه انبوه جمعیت استقبالکنندهها بسته شده بود و درخواست داشتند تا آزادگان را از نزدیک ببینند این شور و اشتیاق روزها و ماهها ادامه داشت و مردم در استقبال از این عزیزان سراز پا نمیشناختند. آزادگانی که بعد از شهدا و جانبازان از جایگاه ویژهای نزد ملت شهیدپرور ما برخوردارند.